دنيا را بد ساختند
کسي را که دوست داري، دوستت ندارد
کسي که تو را دوست دارد، تو دوستش نداري اما کسي که تو دوستش داري، و اوهم دوستت دارد؛
به رسم و آئين زندگاني به هم نمي رسند.
و اين رنج است؛
زندگي يعني اين.
این دو ظرف نقره ای، از آثار به جا مانده از فلزکاری سبک ساسانی هستند که در موزه ی ارمیتاژ نگهداری می شوند. هر دو ظرف، پایه ای کوتاه و شکل کلی بیضی مانند دارند. ظرفی که درنخستین شکل زیر نشان داده شده به درازای 22.9 سانتی متر و ساخت سده ی ششم یا نیمه ی نخست سده ی هفتم میلادی است. نقش اصلی در این ظرف دو بز کوهی را در کنار درخت زندگی نشان می دهد. در بخشهای میانی می توان نقوشی مانند شیردال (موجودی افسانه ای با بدن شیر و سر و بالهای عقاب – واژه ی «دال مَن» در زبان فارسی میانه به معنای عقاب بوده است [1] ) را دید. ظرف نقره ای دوم به طول 28.9 سانتی متر و ساخت سده ی هفتم یا هشتم میلادی است. این ظرف در سال 1780 در روستای سلودکا به همراه ظروف بیزانسی و بشقاب های سده ی دوازدهم آسیای مرکزی یافته شد. نقش اصلی این ظرف به زنانی با موی بلند بافته شده اختصاص دارد و بخشهای دیگر ظرف با گلهای مختلف تزیین شده است. رونوشت از :http://raeeka.wordpr...
واژه ی اردشیر در فارسی میانه به صورت ارتخشتر مرکب از ارتا به معنای مقدس و خشتر به معنای شاه است. اردشیر، پسر بابک، بنیان گذار سلسله ی ساسانی است. او در دوره ی اشکانیان فرمانروای شهر استخر در فارس بود ولی پس از مدتی علیه اشکانیان قیام کرد و پس از تصرف شهرهایی در ایران، در سه نبرد اردوان آخرین شاه اشکانی را شکست داد و شاهنشاهی ساسانی را بنیان نهاد. داستان آغار ساسانیان در شاهنامه ی فردوسی نیز آمده است. اگرچه من در منابع تاریخی سخنی از حضور اردشیر در قصر اردوان، چنان که در شاهنامه آمده است، ندیدم ولی بازگویی داستان عاشقانه ای که طبق شاهنامه ی فردوسی به آغاز سلسله ی ساسانی می انجامد، خالی از لطف نیست. البته این داستان در کتاب «کارنامک ارتخشتر پاپکان» (کارنامه ی اردشیر بابکان)، که از متون تاریخی-افسانه ای به جا مانده از دوره ی ساسانی به زبان پهلوی است، نیز ذکر شده است. در داستان شاهنامه، اردوان، شاه اشکانی، پس از شنیدن برومندی و هنرمندی اردشیر پسر بابک در نامه ای از بابک تقاضا می کند که اردشیر را به کاخ او روانه کند یکی نامه بنوشت پس اردوان سوی بابک نامور پهلوان که ای مرد بادانش و رهن...
خواجه شمسالدين محمد، حافظ شيرازي، يكي از بزرگترين شاعران نغزگوي ايران و از گويندگان بزرگ جهان است كه در شعرهاي خود «حافظ» تخلص نمودهاست. در غالب مأخذها نام پدرش را بهاءالدين نوشتهاند و ممكن است بهاءالدين _عليالرسم_ لقب او بودهباشد. محمد گلندام، نخستين جامع ديوان حافظ و دوست و همدرس او، نام و عنوانهاي او را چنين آوردهاست: مولاناالاعظم، المرحومالشهيد، مفخرالعلماء، استاد نحاريرالادباء، شمسالملهوالدين، محمد حافظ تذكرهنويسان نوشتهاند كه نياكان او از كوهپايه اصفهان بودهاند و نياي او در روزگار حكومت اتابكان سلغري از آن جا به شيراز آمد و در اين شهر متوطن شد. و نيز چنين نوشتهاند كه پدرش «بهاءالدين محمد» بازرگاني ميكرد و مادرش از اهالي كازرون و خانهي ايشان در دروازه كازرون شيراز، واقع بود. ولادت حافظ در ربع قرن هشتم هجري در شيراز اتفاق افتاد. بعداز مرگ بهاءالدي، پسران او پراكنده شدند ولي شمسالدين محمد كه خردسال بود با مادر خود، در شيراز ماند و روزگار آندو، به تهيدستي ميگذشت تا آنكه عشق به تحصيل كمالات، او را به مكتبخانه كشانيد و به تفصيلي كه در تذكرهي ميخانه آمدها...
نظرات