دنيا را بد ساختند
کسي را که دوست داري، دوستت ندارد
کسي که تو را دوست دارد، تو دوستش نداري اما کسي که تو دوستش داري، و اوهم دوستت دارد؛
به رسم و آئين زندگاني به هم نمي رسند.
و اين رنج است؛
زندگي يعني اين.
سورنا يکي از سرداران بزرگ و نامدار تاريخ است که سپاه ايران را در نخستين جنگ با روميان از سوي اشک سيزدهم پادشاه دلاور اشکاني فرماندهي کرد و رومي ها را که تا آن زمان قسمتي از ارمنستان و آذربادگان را تصرف کرده بودند، با شکستي سخت و تاريخي روبه رو ساخت. «ژول سزار» و «پومپه» و «کراسوس» سه تن از سرداران بزرگ روم بودند که کشورهاي پهناوري را که به تصرف اين دولت درآمده بود، اداره مي کردند. «کراسوس» فرمانرواي شام (سوريه) بود و براي گسترش دولت روم در آسيا، سوداي چيرگي بر ايران و سپس هند را در سر مي پروراند و سرانجام با حمله به ايران اين نقشه خويش را عملي ساخت. «کراسوس» با سپاهي مرکب از 42 هزار نفر از لژيون هاي ورزيده روم به سوي ايران روانه شد. ارد پادشاه ايران که خود در شرق ايران در حال جنگ با مهاجمان بود، يکي از فرماندهان بسيار باهوش و شجاع خود به نام سورنا را به جنگ رومي ها فرستاد. نبرد ميان دو کشور در سال 53 در جلگه هاي ميان رودان (بين النهرين) و در نزديکي شهر کاره (Carrhae) «حران» روي داد. سورنا با يک نقشه نظامي ماهرانه و به ياري سواران پارتي که تيراندازان چيره دستي بودند، توانس
خواجه شمسالدين محمد، حافظ شيرازي، يكي از بزرگترين شاعران نغزگوي ايران و از گويندگان بزرگ جهان است كه در شعرهاي خود «حافظ» تخلص نمودهاست. در غالب مأخذها نام پدرش را بهاءالدين نوشتهاند و ممكن است بهاءالدين _عليالرسم_ لقب او بودهباشد. محمد گلندام، نخستين جامع ديوان حافظ و دوست و همدرس او، نام و عنوانهاي او را چنين آوردهاست: مولاناالاعظم، المرحومالشهيد، مفخرالعلماء، استاد نحاريرالادباء، شمسالملهوالدين، محمد حافظ تذكرهنويسان نوشتهاند كه نياكان او از كوهپايه اصفهان بودهاند و نياي او در روزگار حكومت اتابكان سلغري از آن جا به شيراز آمد و در اين شهر متوطن شد. و نيز چنين نوشتهاند كه پدرش «بهاءالدين محمد» بازرگاني ميكرد و مادرش از اهالي كازرون و خانهي ايشان در دروازه كازرون شيراز، واقع بود. ولادت حافظ در ربع قرن هشتم هجري در شيراز اتفاق افتاد. بعداز مرگ بهاءالدي، پسران او پراكنده شدند ولي شمسالدين محمد كه خردسال بود با مادر خود، در شيراز ماند و روزگار آندو، به تهيدستي ميگذشت تا آنكه عشق به تحصيل كمالات، او را به مكتبخانه كشانيد و به تفصيلي كه در تذكرهي ميخانه آمدها
نظرات