شعری قدیمی از یک مرودشتی به لهجه کازرونی
رفیع خان مرودشتی متخلص به طرب از شاعران قرن سیزدهم هجری است.میرزا حسن فسایی در کتاب فارسنامه ناصری(ص۱۵۵۳) درباره ی وی می نویسد:وقتی والی کازرون شاهزاده تیمور میرزا پسر حسینعلی میرزا فرمانفرمای فارس٬ طرب را مأمور ممیزی و جمع پردازی املاک کازرون کرد رستم خان کازرونی گفته بود:این مأمور اطلاعی از جمع پردازی ندارد و باید مرا مأمور دارند.طرب در جواب این سخن وی این کلمات مخصوصه به زبان کازرونی را سرود و برای شاهزاده فرستاد:
تیمور شاهزاده شه کز طفیل تو فخر جهانیان شده مملوک کازرون
گویا که می سزد به فلک برتری کند با پایه جلال تو مفلوک۱ کازرون
از یمن التفات تو گردیده یک بصل۲ نه پرده سپهر به تنبوک۳ کازرون
شاها به کازرون چو شدم از پی تمیز سورم ۴ سراسر آمده چون سوک۵ کازرون
بنگر که با نهنگ درآمد ز ابلهی در معرض معارضه خود غوک۶ کازرون
دارد سر تمیز و تمیزش نهشته فرق از بعره ی بعیر۷ به اخلوک۸ کازرون
از بیضه دجاج نداند ز جاج نیز حلوای تخم کبک ز خاگوک۹ کازرون
گفت ار کسی شلیل جواب از شتک۱۰شنید از به چو گفت گفت ز بهروک۱۱ کازرون
جنباند او سری به سخن شد مگر سخن لگجی۱۲ کوهمره و بدروک۱۳ کازرون
آش مجک۱۴ طعام لکک۱۵ روغن بنک۱۶ ریچال۱۷ و کلگ۱۸ و لوچک۱۹ و لالوک کازرون
از گوش بره۲۰ گوید از شاخ بز ۲۱ همه از ترب گاو۲۲ و توله۲۳ و تهلوک۲۴ کازرون
گیلاس و گرجه را چه شناسد شناسد او کلبنده۲۵ و کروکک۲۶ و دلکوک۲۷ کازرون
از هرکه جستم از نسبش در جواب گفت: بی مأخذ است قیمت شلتوک ۲۸ کازرون
خود تار و پود خرقه ی سالوس را سزد پشمینه ای که رشته شد از دوک۲۹ کازرون
من رستم به رسمم و او رستم به اسم من شیر مرودشتم و او خوک کازرون
دارم چه غم که شاه شناسد ز یکدگر درّ ثمین و جوزقه پوک۳۰ کازرون
یا رب به روزگار سر دشمنت مدام بادا به زیر سنگ چو اهلوک۳۱ کازرون
--------------------------------------------------------------------------------
اینک با استفاده از توضیحات میرزا حسن فسایی در فارسنامه(همچنین توضیحات دکتر رستگار در حواشی آن) و کتب دیگر از جمله کتاب ارزشمند دانشمندان و سخن سرایان فارس از محمد حسین رکن زاده آدمیت به توضیح برخی از کلمات و اصطلاحات می پردازیم.(معنای برخی از واژه ها روشن نشده است که یاری شما را می طلبد.):
1.مفلوک:مردم بدبخت و فلک زده(دانشمندان و سخن سرایان فارس)
۲.بصل:پیاز(فارسنامه ناصری)
۳.تنبوک:دامنه زین٬برگه زین اسب(فارسنامه ناصری)
۴.سور:جشن عروسی(فارسنامه ناصری)
۵.سوک:ماتم و غم(فارسنامه ناصری)
۶.غوک:وزغ٬قورباغه(فارسنامه ناصری)
۷.بعره ی بعیر:پشتک شتر(فارسنامه ناصری)
۸.اخلوک:زردآلوی نارسیده٬اهلوک٬بخورک (فارسنامه ناصری)
۹. خاگوک:ثمر درخت کبر(فارسنامه ناصری)کَبر گیاهی از رده دو لپه ای ها٬اکثر به شکل درختچه می باشد و گاهی هم به صورت درخت در می آید.در حدود ۱۲۵ گونه شناخته شده که همه خاردار می باشند و مخصوص نواحی معتدل یا گرم هستند.غنچه های نشکفته این گیاه را جهت ساختن ترشی به کار می برند و دارای اثر مدر و اشتها آور می باشد.(فرهنگ معین)
۱۰.شتک:انگور شب مانده(فارسنامه ناصری)
۱۱.بهروک:آلوی زرد کوهی(دانشمندان و سخن سرایان فارس)
۱۲.لگجی:ثمر درخت کبر که رسیده و شیرین است.(فارسنامه ناصری)
۱۳.بدروک:رستنی کوهی باشد که در وقت بهار ساقه آن را به خامی و پخته خورند.در شیراز آب اندول گویند.(فارسنامه ناصری)
۱۴.مجک:بادام تلخ کوهی که بعد از کوبیدن در آش ریخته شیرین گردد.(فارسنامه ناصری)
۱۵.لکک:طعامی که به جای برنج گندم کرده با روغن و گوشت پلو کنند.(فارسنامه ناصری)
۱۶.بنک:بن باشد٬ثمر درخت سقز(فارسنامه ناصری)
۱۷.ریچال:کشک تر آمیخته به موسیر(فارسنامه ناصری)
۱۸.کَلگ:آرد ثمر درخت بلوط که نان سازند.(فارسنامه ناصری)
۱۹.لوچک:نان بلوط(فارسنامه ناصری)
۲۰.گوش بره:برگ بارتنگ(فارسنامه ناصری)(بارتنگ:بارهنگ٬گیاهی از تیره بارهنگ ها که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است.یکساله است و برگ هایش تقریباْ از ریشه جدا می شوند.فرهنگ معین)
۲۱.شاخ بز:ثمر درختی در کازرون به شکل شاخ بز شیرین با عفوصت(:دهان فراز هم کشیدن٬گسی٬تلخی٬زمختی-لغتنامه دهخدا)از جنس خرنوب(:درختی از تیره پروانه واران شبیه به درخت گردو و دارای گل های زرد.میوه اش در غلافی دراز شبیه باقلا جا دارد.ـفرهنگ معین) است.مرض اسهال را مفید است.(فارسنامه ناصری)
۲۲.ترب گاو:خردل صحرایی(فارسنامه ناصری)
۲۳.تولَه:برگ خبازی٬به فارسی پنیرک است.(فارسنامه ناصری)سبزی و علفی که آن را پخته و می خورند.
۲۴.تهلوک:گیاهی که در کازرون پخته کرده فقرا می خورند.(فارسنامه ناصری)
۲۵.کلبنده:خیار چنبر رسیده بزرگ(فارسنامه ناصری)
۲۶.کروکک:هندوانه کوچک(فارسنامه ناصری)
۲۷.دلکوک:هندوانه فاسد(فارسنامه ناصری)
۲۸.قیمت شلتوک:شلتوک را در کازرون به طرح(:به اجبار از طرف حکومت)به مردمان داده چیزی علاوه بر نرخ گرفته قیمت شلتوک می گفتند.بعد از موقوفی طرح شلتوک به مردم ناداده٬ دیوانیان وجهی می گیرند.(فارسنامه ناصری)
۲۹.دوک:چوب باریکی است در چرخه که ریسمان بر او گروهه(:گلوله)کنند.(فارسنامه ناصری)
۳۰.پوک:میان تهی
31.اهلوک:نام میوه کوهی به شکل بادام کوچک که میوه آن تلخ است و شیرین کرده می خورند.
(فارسنامه ناصری٬میرزا حسن فسایی٬تصحیح و تحشیه از دکتر رستگار فسایی٬ج۲-صص۱۵۵۵ـ۱۵۵۳)
این شعر با اختلاف اندکی در:
(دانشمندان و سخن سرایان فارس٬محمد حسین رکن زاده آدمیت٬ج۳-صص۵۲۷-۵۲۴)
نیز آمده است.
منبع: http://gazaran.blogfa.com