سورنا، سردار بزرگ ايراني
سورنا يکي از سرداران بزرگ و نامدار تاريخ است که سپاه ايران را در نخستين جنگ با روميان از سوي اشک سيزدهم پادشاه دلاور اشکاني فرماندهي کرد و رومي ها را که تا آن زمان قسمتي از ارمنستان و آذربادگان را تصرف کرده بودند، با شکستي سخت و تاريخي روبه رو ساخت. «ژول سزار» و «پومپه» و «کراسوس» سه تن از سرداران بزرگ روم بودند که کشورهاي پهناوري را که به تصرف اين دولت درآمده بود، اداره مي کردند. «کراسوس» فرمانرواي شام (سوريه) بود و براي گسترش دولت روم در آسيا، سوداي چيرگي بر ايران و سپس هند را در سر مي پروراند و سرانجام با حمله به ايران اين نقشه خويش را عملي ساخت. «کراسوس» با سپاهي مرکب از 42 هزار نفر از لژيون هاي ورزيده روم به سوي ايران روانه شد. ارد پادشاه ايران که خود در شرق ايران در حال جنگ با مهاجمان بود، يکي از فرماندهان بسيار باهوش و شجاع خود به نام سورنا را به جنگ رومي ها فرستاد. نبرد ميان دو کشور در سال 53 در جلگه هاي ميان رودان (بين النهرين) و در نزديکي شهر کاره (Carrhae) «حران» روي داد. سورنا با يک نقشه نظامي ماهرانه و به ياري سواران پارتي که تيراندازان چيره دستي بودند، توانس
نظرات
اعدام شان کردند!
خروش دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم خستهاش از اشک پر شد
گریه را سر داد
و من با کوششی پر درد
اشکم را نهان کردم
چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من، با چشم اشکآلود
عزیزم، دخترم
آنجا شگفتانگیز دنیاییست
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکند آنجا
طلا، این کیمیای خون انسانها
خدایی میکند آنجا
شگفتانگیز دنیاییست
که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان، دامن آلودهست
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست
در آنجا رهزنی، آدمکشی، خون ریزی آزادست
و دست و پای آزادی در زنجیر
عزیزم، دخترم
آنان برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدام شان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود زندگی بر لب
به سوی مرگ میرفتند
امید آشنا میزد چو گل در چشمشان لبخند
به شوق زندگی، آواز میخواندند
و تا پایان به راه روشن خود با وفا ماندند
عزیزم
پاک کن از چهره اشکت را، ز جا برخیز
تو در من زندهای، من در تو
ما هرگز نمیمیریم
من و تو با هزارانِ دگر
این راه را دنبال میگیریم
از آن ماست پیروزی
از آن ماست فردا
با همه شادی و بهروزی
عزیزم
کار دنیا رو به آبادیست
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز
نوید روز آزادیست.