چند ترانه خوانده شده از سیاوش قمیشی





نگين سبز




من همون جزيره بودم
خاكي و صميمي وگرم
واسه عشق بازي موجا
قامتم يه بستر نرم
يه عزيز دوردونه بودم
پيش چشم خيس موجا
يه نگين سبز خالص
روي انگشتر دريا
تا كه يك روز تو رسيدي
توي قلبم پا گذاشتي
غصه هاي عاشقي رو
تو وجودم جا گذاشتي
زير رگبار نگاهت
دلم انگار زير و رو شد
براي داشتن عشقت
همه جونم آرزو شد
تا نفس كشيدي انگار
نفسم بريد توسينه
ابر وباد و دريا گفتن
حس عاشقي همينه
اومدي تو سر نوشتم
بي بهونه پا گذاشتي
اما تا قايقي اومد
از من و دلم گذشتي
رفتي با قايق عشقت
سوي روشني فردا
من ودل اما نشستيم
چشم براهت لب دريا
ديگه رو خاك وجودم
نه گلي است نه درختی
لحضه هاي بي تو بودن
ميگذره اما به سختي
دل تنها و غريبم
داره اين گوشه ميمي
رهولي حتي وقت مردن
باز سراغت رو ميگيره
ميرسه روزي كه ديگه
قعر دريا ميشه خونم
اما تو درياي عشقت
باز يه گوشه أي ميمونه



تاك 

تو يه تاك قد كشيده
پا گرفتي روي سينم
واسه پا گرفتن تو
عمريه كه من زمينم
راز قد كشيدنت رو
عمريه دارم ميبينم
داري ميرسي به خورشيد
ولي من بازم همينم
ميزنن چوب زير ساقت
واسه لحضه هاي رستن
ريختن آب زير پاهات
هي منو شستن و شستن
توي سرما وتو گرما
واسه تو نجاتم عمري
تو حجوم باد وحشي
سپر بلاتم عمري
آدما هجوم اوردن
برگاي سبزت رو بردن
توي پاييز و زمستون
ساعتا به من سپردن…




(نامه)

خوابيدي بدون لالائي و قصه

بگير اسوده بخواب بي درد و غصه

ديگه كابوس زمستون نمي بيني

توي خواب گلهاي حسرت نمي چيني

ديگه خورشيد چهره تو نمي سوزونه

جاي سيلي هاي باد روش نمي مونه

ديگه بيدار نمي شي با نگروني

يا با ترديد كه بري يا كه بموني

رفتي و ادمكها رو جا گذاشتي

قانون جنگل و زير پا گذاشتي

اينجا قهرن سينه ها ا مهربوني

تو تو جنگل نمي تونستي بموني

دل تو بردي با خود به جاي ديگه

اونجا كه خدا برات لالائي ميگه

ميدونم ميبينمت يه روز دوباره

توي دنيايي كه ادمك نداره


آهنگ خسته شدم 

خسته شدم بس که دلم دنبال يک بهونه گشت

بس که ترانه خوندم و برگ زمونه برنگشت

بازم کلاغ غصه ها رفت و به خونش نرسيد

يکه سوار عاشق و هيشکي تو آينه ها نديد

حادثه عزيز من تنها تو موندني شدي

بين همه ترانه هام تنها تو خوندني شدي

دستاي سرد مو بگير سقف ما ديوار نداره

يه روز تو قهتي غزل دنيا ما رو کم مياره

من آخرين رهگذرم تو اين خيابون بلند

دير اومدم که زود برم دل به صداي من نبند

يه روز توي برق چشات خورشيد رو پيدا مي کنم

در شب تار و سوت و کور به آروزي من نخند

خسته شدم بس که دلم دنبال يک بهونه گشت

بس که ترانه خوندم و برگ زمونه برنگشت

بازم کلاغ غصه ها رفت و به خونش نرسيد

يکه سوار عاشق و هيشکي تو آينه ها نديد

حادثه عزيز من تنها تو موندني شدي

بين همه ترانه هام تنها تو خوندني شدي

دستاي سرد مو بگير سقف ما ديوار نداره

يه روز تو قهتي غزل دنيا ما رو کم مياره

من آخرين رهگذرم تو اين خيابون بلند

دير اومدم که زود برم دل به صداي من نبند

يه روز توي برق چشات خورشيد رو پيدا مي کنم

در شب تار و سوت و کور به آروزي من نخند

خسته شدم بس که دلم دنبال يک بهونه گشت

بس که ترانه خوندم و برگ زمونه برنگشت

بازم کلاغ غصه ها رفت و به خونش نرسيد

يکه سوار عاشق و هيشکي تو آينه ها نديد


نقاب

اي بازيگر گريه نکن ماهمه مون مثل هميم

صبح ها که از خواب پاميشيم نقاب به صورت مي زنيم

يکي معلم مي شه و يکي مي شه خونه بدوش

يکي ترانه ساز مي شه يکي مي شه غزل فروش

کنه نقاب زندگي تا شب رو صورتاي ماست

گريه هاي پشت نقاب مثل هميشه بي صداست

هر کسي هستي يکدفعه قد بکش از پشت نقاب

از رو نوشته حرف نزن رها شو از حيله خواب

نقش يک دريچه رو ميله قفس بکش

براي يک بار که شده جاي خودت نفس بکش

کاش که مي شد تو زندگي ما خودمون باشيم و بس

تنها براي يک نقاب حتي براي يک نفس

تا کي به جاي خودما نقابمون حرف بزنه

تا کي سکوت رو رج زدن نقش همايش غمه

هر کسي هستي يکدفعه قد بکش از پشت نقاب

از رو نوشته حرف نزن رها شو از حيله خواب

نقش يک دريچه رو ميله قفس بکش

براي يک بار که شده جاي خودت نفس بکش

مي خوام همين ترانه رو تو صحنه فرياد بزنم

نقابم و پاره کنم جاي خودم داد بزنم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سورنا، سردار بزرگ ايراني

زندگی نامه حافظ (شهر مادری حافظ کازرون بوده استادش هم کازرونی نتیجه اخلاقی:حافظ کازرونی!!!)

داستان عاشقانه اردشیرساسانی و گلنار به نقل ازشاهنامه فردوسی